محل تبلیغات شما
یکی از پرستار های بخشمون بهم پیشنهاد داد که یکم حرف بزنیم تا بیاد خواستگاری و این حرفاانقدر من و این آدم باهم متفاوت هستیم که به اصطلاح خدا هامونم یکی نیس خیلی محترمانه بهش گفتم که احترام قائلم براش ولی علاقه ای ندارم بهش و یه مدت هی پیام و تماس و . اخرین پیامی که زد این بود که ایکاش میتونستی خاطرت رو هم از ذهنم پاک کنی که من اینهمه اذیت نشمقلبا ناراحت شدم هر وقت همچین موقعیتی پیش میاد من بجای تک تک حال بدی های طرف مقابل از دست خودم ناراحت میشم

استاد انتخاب های غلط

تو را من چشم در راهم

اشتباهی زدین واقعی مردن!

بهش ,یکی ,تک ,ناراحت ,های ,ذهنم ,و این ,که من ,کنی که ,پاک کنی ,من اینهمه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

MohammadKafiliTranslator